۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱

سماجت حسنین

در روایت است که حسنین که کلی با ماجرای آموزش وضو به پیرمرد حال کرده بودند در هر فرصتی دوباره به سراغ آن نگونبخت میرفتند و آنقدر به او وضو یاد دادند که طفلکی دق کرد و مرد. بعد از آن در شهر میگشتند و پیرمردهای تنها را به بهانه لواط اغفال کرده و به خرابه برده در آنجا وضو یادش میدادند. سپس شبانه به خانه سالمندان حمله میکردند و هر بار یکی دو پیرمرد را ربوده و به مکانی نامعلوم میبردند. یکبار هم خواستند وضو را به پیامبر اسلام یاد بدهند که پیامبر آنها را نفرین کرد و گفت: فلان فلان شده ها من خودم این قرتی بازیارو اختراع کردم. با منم آره؟ پس از آن پیامبر در حرکتی انتقام جویانه تیمم را اختراع کرد.

اصول کافی میکس با طعم فندق- حدیث جقلین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر