۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱

ماموریت

امام نقی هر از چندی به دو وارد بیت میشدند و میگفتند سوسن، بچه ها جمع کنید بریم. الان جبرئیل برام حکم ماموریت آورد دو سال باید بریم مناطق بدآب و هوا . من رو فرستادن عسلویه که دو سال اونجا امامت کنیم.

وقتی که سوسن و شمقدر و عفیر و عسگری با غم و ناراحتی شروع به جمع کردن اسباب اثاثیه میکردند امام یکدفعه قارپی میزد زیر خنده و میفرمود شوخی کردم. سپس مانند کودکی بازیگوش روی زمین غلت میزد و میخندید و بول میکرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر