۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱

نگفتمت نرو

صبح زود، امام از خانه به سوی مسجد روان شد...
چند کبوتر بر سر ایشان فضله ریخته و بغبغو کنان رد شدند. 
امام نگاه غمباری نمود و به راه خود ادامه داد.
گربه ای فش فش کنان، جلوی امام آمد.
نقی با نگاهی تاسف بار گذر کرد.
سگ ولگردی پاچه امام را چسبید و دشداشه اش را آش و لاش کرد.
آن معصوم، عبایش را تنگِ خود پیچید و گذشت.
سه شتر ماده سرخ مو، یک دو جین اسب، یک گله بوفالو وحشی و یک دسته کامل از فیلهای عظیم الجثه آفریقایی، هر یک به طریقی صبح نقی را به غایط کشیدند، لیکن آن بزرگوار، افتان و خیزان، خود را تا درب مسجد کشیدند.
در این لحظه به اذن خدا یک تیرانازوروس رکس 700 تنی در مقابل مسجد ظاهر شد و رو به امام نقی (خنگ) فریاد زد: خو الاغ! تو غائط خوردی ادعای علم لدنی میکنی! چطوری نمیفهمی از صب تا حالا داریم میگیم نرو مچّد، میخوان نفله ات کنن؟؟؟ ها؟و در این لحظه تیرانازوروس رکس (رحمه الله(!) و جزائه الخیرا) در یک حرکت، ایشان را بلعید، تا عبرت سایرین باشد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر